سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ژرفای خیال

کنکوری دلمرده چه حرفی برای گفتن دارد ؟

    نظر

امروز چهارشنبه است . یک چهارشنبه مثل تمام چهارشنبه های بهاری زندگی ام که خانه ساکت ِ ساکت و باران این سکوت را می شکند ..

امروز هیچ فرقی با روزهای دیگر ندارد اما من دارم ..

من با همیشه فرق دارم وقتی دارم تحلیل کنکورِ 93 می کنم ... وقتی خسته می شوم و برای صدمین بار در زندگی ام گوش می دهم :

روزی که نماند دگری بر سر کویت

دانی که ز اغیار وفادار ترم من ...

و این بخش آهنگ را بیشتر از تمام آن دیگری ها دوست دارم ...

و به تمام قسمت های دیده و ندیده ی شهرزاد فکر می کنم .

من چه زندگی داشتم وقتی می توانستم با تمام جهانیان یک بار زیستن را تجربه کنم ؟

با شهرزاد و فرهاد ...

با نوش آفرین و حسینا ...

با زری و یوسف ...

و یک بار نه صد بار جای تک تک آن ها زندگی کنم ...

و تمام احساسات تلخ و شیرین زندگی شان با باهاشان شریک شوم ...

فرق نه فقط امروز بلکه تمام این روزها با روزهای پیشین زندگی ام اینست که باید خودم باشم .

هر طور که هستم .

اینجاست که می پذیرم دیگر هیچ گاه نمی توانم برای رهایی از ناراحتی نمره ی بد فیزیک به احساسات جین بها دهم ...

یا حتی جای شهرزاد زندگی کنم  ...

براش گریه کنم ..

اما اینجا دیگر خود منم .

و راه فراری ندارد .

باید یه سری عدد و رقم را روبرویم بگذارم و بگویم :

این تویی .

هرچند تا حالا بارها و بارها و از خودت فرار کرده بوی .

هرچند که تا به حال این طور خودت را نپدیرفته ای .

همه چیز زندگی ت که درصد دیفرانسیل و گسسته نیست.

همه چیز نیست اما باید قبول کنم که خیلی چیزها هست .

و این دیگر راه فراری ندارد .

 

 

پ.ن : مدت ها بود که ننوشته بودم . هر روز و هر ساعت با خودم فکر می کردم چه حرفی برای نوشتن دارم جز حرف های تکراری زندگی یک کنکوری .

مدت ها بود ننوشته بودم چون هیچ چیز برای نوشتن نمی یافتم .

هنوز هم نمی یابم .

هنوز هم نمی نویسم .

اما امروز هم با تمام روزهای دیگر فرق دارد چون حقیقتا دلتنگ نوشتنم .

نوشتن که بهانه نمی خواهد .

نگاه متفاوت به اجسام و اشیا و حوادث و رویدادها نمی خواهد.

چه نگاه متفاوتی می توان به این روزهای سخت ِ تکراریِ کسل کنند کرد ؟

جز آنکه چرا زندگی ام مثل همان سریال ها و فیلم ها و کتابها نیست تا با دور تند بزنم برود یا سریع ورق بزنم و ازشان بگذرم ؟